محیا خانممحیا خانم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

مامان فاطمه و بابا مرتضی

عزیزم زود بیا

سلام عزیز دل مامان   پنج روز پیش عروسی خاله زینب جون هم تموم شد. ماشالله خیلی خوب و ناز شده بود. خیلی خوشحال بودم.   اما الان ناراحتم که پیشم نیومدی. نمیدونم از بیقراریم برای دیدنت چی بنویسم. فقط ناراحتم و کمی هم عصبی. اخه میدونی من زیاد طاقت انتظار کشیدن رو ندارم. اما مثل اینکه خداجونم میخواد حسابی امتحانم کنه. عیب نداره راضیم به رضای خودش. خوشحالم که اون برام این شرایط رو خواسته. ولی عزیز دل مامان میشه زودتر بیایی؟ دلم برات تنگ شده. یادت که میافتم اشک تو چشمام جمع میشه. بابا مرتضی هم خیلی خیلی دلش میخواد تو زود بیایی اما به روی من نمیاره. ولی میبینم تو نمازا...
9 مرداد 1390
1